Sunday, October 25, 2015

حروف این طوری از گلویم می پاشید...

Photo by Sheida Mohamadi
سفر راه های بسیار دارد. دهان های مکنده. دست های کشنده. راه اما هر بار از آه می گذرد. آاااه ه ه حالا یک اه بلند بکش . یک نفس عمیق و عمق مرا بکش توی خودت. توی آن رحم سرد و تاریک. آن دهان بدوی. آن خطوط زرد ناسور. م
سفر سورهای پنهان دارد. در کافه های جانمی. جان منی. مال منی. و مال خودت می کند قهوه ای که با بزاق دریا آمیخته و تف ات می کند روی کف های سفیدی که می پنداشتی ابرهای دوری اند در کهکشانی نامعلوم.م 
سفر راز های مگو دارد. دامن دامن گریه و گاه کاج های کهنی که بغلت می کند، لتت می کند، ت ات می کند، می کند تیزی اش را در حواس دارکوب و کوب کوب می کوبد روی قلبت تا به یاد بیاوری فراموشی خوشمزه ترین مزه است با این الکُلی که الَکی از تو سر نمی رود. م
سفر ذهن مغشوشی دارد با دایره های مینا. رنگش بسان جنگل های عصر فسیل رگه هایی دارد از دایناسورهایی که سور ترا بلعیده اند و دایره هایشان دیرهای تو را دور دور دور دوره می کند از روزی به قرنی که میان این چوب پنبه و ماتیک قرمز و
لباس خوابی که به تن نداشتی می گردد، می گرداندت.م
سفر راه های بسیار دارد که به تو نمی رسد هر چند هم که از موهای بافته من در نوک کوهی که نگاهت به آن دوخته است آتش بزنی..م




No comments: