Tuesday, October 13, 2009

دلتنگی تاسیان

Iron Flower

Creative by Sheida Mohamadi

تاسیان، ( تاسیان یک واژه ی گیلکی ست به معنای دلتنگی که اغلب به سبب دوری از محبوب شکل میگیرد. "تاسه" در لغت به معنای اندوه و ملـالت است. این لغت در فرهنگهای جهانگیری، برهان قاطع و غیاث اللغاث نیز به همین معنا به کار برده شده است. و صاحب صحاح الفرس آن را فشردن گلو از ملـالت تعبیر کرده که با "تالواسه" مترادف است. دکتر معین، انتظار آمیخته به بیقراری را از معانی آن میشمارد.) نشریه تخصصی شعر زن به سردبیری مهناز یوسفی راه اندازی شد.م

انتشار این نشریه را به او و اعضای تحریریه و همه شاعران زن تبریک می گویم.م




این هم لینک صفحه شیدا محمدی است، اگر مایل به مطالعه هستید.



درباد

گیسوان من

عقربه های فشفش و افشانِ
عقربه های ساعت سیگاری

که تو از زئوس کش رفته ای.




در باد

بزم نارنجی و گسِ خدایان
در باد

تو آنجا
در باغ تاریک لیلیت

کت و شلوار مست و بی من

و ای چشم شوم بیدار شو

نفس های چنبر و سوزان

و ای چشم شوم بیدار شو

شیشه های گستاخ و طرار

و ای چشم شوم ...






و صورت من رعد و برق و کلاغ

و چشمهای تو مگس های وزوز

و مروارید های سیاه من وُ این گردن وُ

چشم های تو وزوز

و این پیراهن پلنگی و این پستان های بی رحم وُ

چشمهای تو وزوز

و این دستها وُ این گِل وُ این استخوان مطرب وُ

چشم های تو وزوز

و این لاله های تنم و این صبح تازه ی اینجا و ...








زمان!

چشم های تو در منقار من
زمان!

خون تو در باران
زمان!

بوی تو در خواب های خیس و خونریز.


سایه ات حالا

ساعت شنی را بر می گرداند
سایه ات حالا

کج در کوچه های ماهوتی
سایه ات حالا

کوه های برف آلود آن دور

سایه ات حالا

کوزه های شکسته و دیر.




در باد
این دست قرمز

که چشم های سیاه مرا می خرد
گوشواره ها و سرمه دان و آینه و این دفتر پنهانی را
این دست گوشت آلود و خپل
در باد
تن تو که دیگر آتشکده ی فارس نیست

دشت مغان نیست
بوی سیمرغ و شیر نمی دهد


و این دست قرمز

که پرده از صورتم می کشد
تا شب شقیقیه هایم
از گریه های ماه خیس نشود.م

1 comment:

Anonymous said...

Thanks for itnroducing TASIYAN. It sounds a great site with great and fresh things.