Wednesday, November 18, 2015

مفهوم وطن در شعر معاصر / سخنرانی در دانشگاه UCI


UCI،دوشنبه 16 نوامبر دربخش ایران شناسی دانشگاه یو.سی ارواین
.سخنرانی داشتم درباره مفهوم وطن در شعر معاصر 
حقیقت این است که دغدغه شخصی من به عنوان شاعر ایرانی- آمریکایی و زیست بیش از یک دهه دور از زادبوم خویش، مرا با این پرسش شاید هستی شناسانه مواجه ساخت که وطن آنگونه که دهخدا در لغتنامه "جای باشش " معنی کرده است، کجاست؟ اگر این "بودباش" - که از بود من خالی است حالا- جایی برای اقامتگاه نباشد آنگونه که خاقانی می گوید:م
چون مرا در وطن آسایش نیست 
غربت اولیتر اوطان چه کنم ؟
پس این میهن کجاست؟ آیا همان بی جایی ست که صوفیه بر آن باور داشتند چون شیخ بهایی:م
این وطن مصر و عراق و شام نیست 
این وطن جایی است کاو را نام نیست 
یا مولانا که می گوید:م
ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
یا همان ایران-شهری است که فردوسی توصیفش می کند با اتکا بر همان اساطیر باستانی و رزم آرایی و بزم آرایی این قوم؟ 
دریغ است که ایران ویران شود
کنام شیران و پلنگان شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستن گه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
یا همان اقلیم خوش و دلکشی است که شاعرانی چون رودکی، سعدی و حافظ ...از یار و دیارش گفته اند؟ 
بوی جوی مولیان آید همی 
یاد یار مهربان آید همی
خوشا شیراز و وضع بی مثالش 
خداوندا نگه دار از زوالش
یا چون وطن مالوف دیگر جای امن و آسایش نبود- نیست:م
سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است درست 
نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم 
ترک زادگاه کنی یا چون مسعود سعد در بند باشی و حدیث دلتنگی و دوری کنی:م
ای لاوهور ویحک بی من چگونه‌ای
بی‌آفتاب روشن، روشن چگونه‌ای
یا چون نادرپور به این باور برسی که" یک کشور بیشتر برای کسی که از وطن خودش در آمده وجود ندارد و نام آن کشور غربت است."م
و این غربت حالا کجاست؟ همه جا منهای سرزمین مادری؟ 
وطن کجاست
که آواز آشنای تو
چنین دور می نماید؟ شاملو
یا همه جا به اضافه سرزمین مادری؟
دست بردار ازین در وطن خویش غریب / اخوان
من دلم سخت گرفته ست از این
میهمان خانه ی مهمان کش روزش تاریک / نیما یوشیج
وطن به معنای امروزی که پس از مشروطه وارد ایران شد با آن شورباورمند به آزادی و آزادیخواهی آنگونه که در اشعار میرزاده عشقی، عارف، بهار، ایرج میرزا، ادیب الممالک فراهانی، فرخی....موج می زند و با برانگیختن همان هیجانات برای مبارزه با استعمار داخلی و خارجی و در زمان انقلاب اسلامی با تفکر امت اسلامی- که اقبال لاهوری شاعر نمونه این تفکر است- جنگیدن برای مرزهایی که کیکاووس در قابوسنامه آن را مادر دوم "ام الثانی" می گوید دامنه این مرزها را چنان گسترد در حین محدودیتش که مرا بر آن داشت تا در پی این هویت دوباره در پی معنایی بگردم میان شعرهای شاعران هم عصرخویش تا ببینم این نوستالژی یا غم غربت اساسا برای زادبوم است؟ یا برای دورافتادگی از آنچه مطلوب است؟ یا جستجو در پی چیزی است که نیست و حتی شاید یافت نمی شود؟ این تیرگی و خمودی در پشت زبان فارسی از نگاهی تیره می زاید یا از شرایطی تیره که امیدی به رهایی اش نیست چرا که شاعرانش یا در بندند یا در انتظار حکم بند و یا زبان بریده در کنجی خزیده اند یا دور از دیار و یار با دلتنگی سر می کنند که هر روز زوال خاطراتی است که در ذهن بازسازی می شود؟
اما بیش از اینها برای زن- شاعر این وطن کجا بوده است در زبان مردانه مسلط؟ در تفکر مردانه مسلط؟ اگر این "جای باشش" محل امن و آسایش است، پس چرا تا پیش از فروغ زبان زنان شاعرش نیز زبان مسلط است؟ و در روایت شِکوه مند این تسلط و تنها در آرزوی دانش و بینشی برای زنان سرزمینش تنها فروغ فرخزاد است که پس ازمهستی گنجوی، رابعه بنت کعب،عالمتاج، ژاله قایم مقامی.. و نه از نگاهی مادرانه چون سیمین بهبهانی "دوباره می سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش / ستون به سقف تو می زنم اگرچه با استخوان خویش" بلکه با نگاهی انتقادی و با زبانی طعنه آمیز و طنزآلود در پی کشف سرزمین شعر و گل و بلبل ست که موهبتیست زیستن ، آنهم
وقتی که واقعیت موجود بودن تو پس از سالهای
سال پذیرفته می شود.م
و پس از این پذیرفته شدن! سراغ شاعرانی رفتم بیرون ایران- شهر و درون ایران- شهر تا در روایت زبانی آنها معنای شهری را بیابم که شاید تنها زنی زیباست. یا بهشتی ست موعود، یا گمشده ای ست معشوق وار، یا نفرینی ست جگرسوز، یا نفرتی ست گریزان، یا حتی هیچ است هیچ....م






  اسم ورسم شیدا، هدیه استاد نورالدین زرین کلک
همسر استاد، دکتر تورج دریایی، استاد مرادی، مینو ریاحی و شجاع عادل




1 comment:

Anonymous said...


شیدا جان نازنین

مفهوم وطن در شعر معاصر

بدون شک نگارش زیبا و د لپذیر ت در آمیخته با بر گزیده هائی زیبا از آنچه که فرهیختگان گذشته زبان وادبیات شیرین پارسی در مورد "وطن یا زاد بوم " از خودبجا گذاشته اند ، بسیار مبتکرانه و جالب میباشد....

گر چه این پویش مستمر و دائمی در ذهن هریک ازما پارسیان دور از میهن زمان کنونی ، بصورتی برای خود "مفهومی " پیدا میکند ، ولیکن این هیچ؟؟ .... زمانیکه خواننده متن عمیق و پر مایه تو را بعنوان یک بانوی برنا جوان وبا اندیشه وقلم" شیوایت" مرورمینماید ؛ ناآگاهانه یا آگاها نه , تاثیرات زیبا وشگفت آمیز ادبیات ایران زمین را در کلام"شعر" سراینده بمراتب بالا تر وبیش از سه حرف این واژه "هیچ" ، لمس و حس میکند

شادی، موفقیت و آرامش درونی یار وهمراهت در سفر زیستن باشد .. همیشه در قلبم هستی ، بانوی مملو از مهر و دوستی

سیما😘🌞👍💙