Tuesday, April 28, 2009

زبان مادریم، چنار



اریکا می گوید پروژه بعدی درباره نشان و سمبول شما در جهان است. با چه چیز می توانید خودتان را تعریف کنید؟ چهره مهربان و روشنی دارد. دیزاین درس می دهد. ساعات کلاس او خیلی پرکار و شاد می شوم. یک جور کلنجار رفتن با درون خودم است. کنار تک تک میزهایمان می نشیند و درباره ایده کارمان سوال می کند. بعد از چند روز با او حرف می زنیم. من هم درباره " چنار" حرف می زنم. و اینکه این درخت کهن که از آسیای شرقی به ایران و ترکیه برده شده است ، به باور مردم کهن، درختی مقدس است.م
طرح اولیه را با سیاه مداد می کشم. کمی حرف می زند، درباره "پرسپکتیو" و خط افق کار و اینکه طرح به نطرش جالب است و می گوید بعد از اتمام کار باید برای کلاس توضیح دهم که چرا این طرح را انتخاب کردم و این درخت چه نشانی از من دارد. م
دوشنبه همه کارها را روی تخته بزرگ چسباندند. نقاشی هایی با مداد رنگی. طرح غالب همکلاسی های آمریکایی ام، کارتونی بود. برایم کمی عجیب بود و به نوعی در" باربی" و" سگ" خلاصه می شد. و نکته جالب اینکه اقیانوس آرام نقش بزرگی در شکل گیری باور آنها و نیز انعکاسش در کار آنها داشت. بیشتر طرح ها زمینه ای آبی از اقیانوس داشت. دختری کریشنا را با رنگ های گرمی کشیده بود که دوست داشتم و دختر دیگری هم نشان صلح به زبان ژاپنی. از کار پسرها چیز زیادی نظرم را نگرفت. جز یکی که صورت زن چینی را کشیده بود که گل سرخ بزرگی را بو می کرد و کنار اقیانوس بود در هوایی آفتابی و زیر سایه نخل. در تعریف آن هم گفت که این طرح زن ایده آل اوست که خیلی خندیدیم و اینکه دوست دارد کنار ساحل زندگی کند.م
نوبت کارمن شد ، گفتم " چنار" در شعر و باور من خیلی نفوذ کرده است چرا که تهران زادگاه من، با رنگ و بوی چنار شکل گرفته است و به انارستان و چنارستان معروف است! یا بهتر است بگویم بود! و کودکی من با رنگ چهار فصل این درخت گذشته. و بازی های ما در کوچه های خاکی و آسفالتی، دوره عاشقی، مدرسه و نذر و نیاز باران و باد همه با چنار در خاطر من گره خورده است و در پس زمینه، شعرهایی را که چنار در آن حضور دارد و به نوعی بازتاب درونم است را نوشتم. شعرهایی مثل " جغرافیای من" " سایه
ای در سطرها گم" و " وعده سر خرمن" *.م


زبان مادریم چنار! م
سبز می شود در کودکی تو.م
پرسه می زنی باغ خيال را
که تنگ و تاريک
سکوتت را سوت می زند.م

"جغرافیای دل"
__________________________-



دنیای کوچکی داشتم
وقتی با چمدانی از چنار
از اندوه تنم گذشتی .م
و از پشت صندلی
قله دماوند پیدا بود . م

"سایه ای در سطرها گم"

____________________

انگار یکی از تصویر های همیشه زنده ذهنم را نقاشی کردم بر روی کاغذی که یک روزی جایی می ماند. اریکا خیلی دوست داشت. همکلاسی هایم می گفتند رنگ کهنگی را خوب نشان دادم و نیز خیلی خط فارسی و شعر ها برایشان جالب بود. فکر می کنم کار زیبایی شد.م
کاش باد سرد دی ماه و خورشید گرم تیرماه ، نگاه ما را به تنه های سفید و پوسته های قهوهای چنار بی رنگ نکند و یادمان نرود تهران و خیابان ولیعصر روزی سرسبزی و زیباییش را وامدار سایه سار زیبای چنار بوده و تنه مهربان درخت جای یادگاری نوشتن و کنده کاری نیست. کاش کمی در فرهنگ ما مهربانی به خویش و همسایه و درخت و پرنده را می آموختند، آن وقت مردمی کمتر عصبی و خشمگین داشتیم.م
______________________________________________________

چنار درختی است از گونه
" Platanus"
که بومی نیم‌کره شمالی است. این درخت بومی اروپای شرقی و جنوبی می‌باشد و در مناطق ایران نیز تک پایه‌ها بیشه‌های طبیعی آن نیز دیده می‌شود. ولی بومی بودن آن مشکوک است. چنار درختی است به ارتفاع ۲۵ متر و بیشتر و قطر تنه آن متجاوز از ۲ متر است. دیر زیستی بیش از ۵۰۰ سال دارد و در مناطق مختلف ایران به عنوان درخت مقدس بیشتر در امامزاده‌های سراسر کشور دیده می‌شود.م
از چوب این درخت در مبل سازی و زیر سازی وسایل چوبی استفاده می‌شود. م
ویکیپیدیا. چنارم
*عکس فوری عشقبازی. مجموعه شعر شیدا محمدی

1 comment:

مینو نصرت said...

با کلمه ی چنارت کوچ کردم زیر دامن چنارم در خامنه و بوی چشمه و گل های سنجد و نگاه که تیز کردم شکل چنارت را دیدم که با وقار ایستاده بود و شعر می خواند .
سلام شیدای نازنین ام