Thursday, May 22, 2008

شبیه همین ورق که می شویم ، بر می گردانیم

چیزی کم بود
مثل بغض من
در بارانی که اين پاييز هم نمی بارید.ک


چیزی کم بود
مثل شعری که به تو نمی رسید
یا مربع رنگینی
;.که در من جا مانده بود

8 comments:

Anonymous said...

هیچکدوم از عکسایی که میگذارید مشاهده نمیشن....

Anonymous said...

دروغ میگه همه شون هم دیده می شوند ... این وبلاگ ات قشنگ تره ... موفق باشی

Anonymous said...

salam.....
khone jadid mobarak........

Anonymous said...

شیدا جان قالب جدید وبلاگت و عکست هم قشنگه. عکس وبلاگ قبلیت را هم دوست داشتم.

Anonymous said...

سلام
چيزي كم بود شايد مثل كلمه روي سلاخ خانه كله
چيزي كم بود تا خودكار كاري تازه براي خود دست و پا كند
مرسي/ به روز بودم

Anonymous said...

چیزی همیشه کم بود
................
شاعر این جا دروغ است
..
..
..
قیچی خوب می داند این را!

Anonymous said...

پاهایم را از کاسه در آورید
نمیخواهم ببینم دیگر.
که این همه اشک از گونه اش می غلتد
پاشویه بس است
پاهایم را از کاسه در آورید...
...... با (عشق بازی با غزل لای کاغذ کاهی) آپم .مرسی که میخواین پیشم بیاین. honar59.persianblog.ir

Anonymous said...

همه چیز مرتب ،سر جای خودش لبخند می زند / خنده های طولانی چیزی از اندوه ردیف سپیدارانی که در هر ثانیه یک فصل عقب می نشینند و رانده می شوند به حاشیه ، کم نمی کند گاه این دست و آن دست میکنیم خود را ، جهان را /پیش بینی حوادث بر خلاف هوا چقدر ساده شده است !! خانه ی تازه ات را به فال نیک می گیرم و یقین دارم فردا باران خواهد بارید.
سلام نازنین