Monday, May 19, 2008

Between Literature and Life




_____________________


چند روز پیش متن داستانی را در کلاس انگلیسی ام می خواندم که در دیالوگ دو دوست جمله زیبایی مرا تکان داد کمی مکث کردم و خیره، به سطر مقابلم نگاه کردم. معلمم پرسید چی شده؟

گفتم همین جمله ساده اما پر مفهوم :م

The world doesn't owe you anything. Nobody owes you a thing. It's a hard fact to learn, but it's true.

اگر درکتاب درسی های ما بود، چقدر ما آدمهای متفاوتی با الان بودیم. در متون درسی ما همواره سخن از قضا و قدر و خدواوند مقتدری بود که همه چیز را از قبل تعیین کرده است و تنها کار ما رضایت و تسلیم است در حالیکه در متون درسی شما اختیار و تلاش برای چیزی که می خواهی آموزش داده می شود.م
چقدر فرق است وقتی آدمی بداند هیچ چیز در این دنیا به او داده نمی شود مگر اینکه خودش بخواهد و برای آن تلاش کند تا وقتی فکر کند قسمت همین است!م


___________________

2 comments:

Anonymous said...

خانه جديد مبارك
لينك شما به روز رساني شد

Anonymous said...

خونه ی نو مبارک. گو اینکه فضای بلاگ اسپات همیشه منو وحشتزده میکنه.

کتابای درسیمونو که چه عرض کنم!من همیسشه فکر میکردم فروید اسم یه میکروب خطرناکه! و سعدی یه آخونده بد اخلاق تو مایه های سگ سه سر نگهبان دوزخ! از سانسور شعرای حافظ که دیگه گفتن نداره