Monday, January 6, 2014

I Look at Istanbul with Drunken Ears/ به استانبول نگاه می کنم با گوش های مست

شعر " به استانبول نگاه می کنم با گوش های مست" پیش از این به زبان ترکی ترجمه شده بود. با ترجمه ی دکتر هاشم خسروشاهی. هم اکنون با ترجمه ی دکتر فریده ی پورگیو به انگلیسی ترجمه شده است و در جلد دوم کتاب 
منتشر شده است. ویراستار و سردبیر این کتاب یا پروژه 
او از چهل شاعر آمریکایی که شعرشان درگیر شهر و فضای شهر بوده است دعوت به همکاری کرده بود. از این میان شعر استانبول هم برگزیده این منتخب است. متن شعر به فارسی و انگلیسی را می توانید در تارنمای او ببینید. و همچنین از خواندن شعر دیگر شاعران نیز لذت ببرید. م
Blue Musque,November 2010
این راه را با اتوبوس آبی رنگ عمدا اینجا آورده اند   با فوج عجیب کبوترها
و بی قراریِ پیراهن و دامن و چکمه ها
انگار در آینه خبرهایی شده      چیزیت شده است استانبول؟
تو کسی را پوشیده ای و این بوی معشوق است از شانه هایت    بویِ خاک و شمعدانی
بوی خودِ فرّارِ رنگی اش.

ای شهرِ با چشم های دریا و امواج رنگارنگ
 در بخار پشت سرت دیوارهای پر از ناسزا و نامه های عاشقانه
چیزیت شده است استانبول؟
با پاهای مفرغی من کجا می رویم این وقت شب ؟
با این مُرده های خوشبو که چای و سیگار تعارف می کنند   چرا این جا نشسته ایم؟
می خواهم زیر باران با این مردِ سنگی معاشقه کنم ای شهر
تا بخارا پا برهنه بخوانم  گوش بخوابانم به تنِ تبریزی ها
هوا   باغِ نعناست امشب
می شنوی ؟
- به سلامتی     به سلامتی !م
چقدر عاشقی می چسبد
این دست های ولخرج    این مغازه ها
 برفِ صوفی   شکوفه ها ی انار
لک لک ها در آب  
وتوی پیراهن ها   سایه ی رقصی تاریک. م
این اتاق را چطوری پیدا کردی
من با بوی این تخت و لحاف موسیقی شدم     می دانستی؟
با قشقرق همین پنجره ها از ته دل…   با تو خندیدیم. 

خش خش این سطر را می شناسم ای شهر
این چترهای آوازه خوان را
من چیزیم شده با این ابرها!
چشم هایم نمی توانند بگویند استانبول
دست هایم نمی توانند …م
 Istanbul, November 2010
***

This road has been intentionally brought here with the blue bus             with the strange crowd of pigeons
And the impatience of the shirt and the skirt and the boots
Something has happened in the mirror                     what is the matter with you Istanbul?
You have put on somebody and this is the scent of the beloved from your shoulders     the scent of earth and geraniums
The evaporating colourful scent. 

O, City with the eyes of the sea and colourful waves
Beyond the vapour in your back, walls of swear words and love letters
What is the matter with you Istanbul?
Where are we going with my feet of bronze in the middle of the night?
With these sweet smelling dead offering tea and cigarettes                     why are we sitting here?
I want to make love to this stone man under the rain, o city
To sing barefoot to Bokhara, to listen to the body of the poplars
The air is an orchard of mint tonight
Do you hear?
- Your health            your health! 

How sweet is being in love
These extravagant hands        these shops
The whirling Snow           pomegranate blossoms
Storks in water
And in shirts        shadow of a dark dance.

How did you find this room?
I turned into music with the scent of this bed and this quilt, did you know?
With the noise of these windows we laughed deeply   …. with you.
O, city, I know the scratching of this line
These singing umbrellas
Something has happened to me with these clouds!
My eyes cannot say Istanbul
My hands cannot …



Istanbul 25 November 2010
[translated by Dr. Farideh Pourgiv]
 
Farideh Pourgiv is Professor of English Literature in the Faculty of Literature and Humanities, Shiraz University, Iran where she teaches BA, MA and PhD courses in fiction, poetry and drama. She is the editor of Persian Literary Studies Journal.  Areas of interest and research:  Modern English literature,Women’s Studies, Children’s Literature, comparative literature. Correspondence to: Prof.  F. Pourgiv, Dept. of Foreign Languages & Linguistics, Faculty of Humanities, Shiraz University, Shiraz, Iran.   
----
دکتر فریده ی پورگیو با محبت و وسواس خاصی چندین شعر از مجموعه ی در دست انتشار "یواش های قرمز " را ترجمه کرد و من در کمتر کسی چنین فروتنی ساکت و پر مهری را دیده ام. حتی با اصرار من هم حاضر نشد نامی از ایشان یا بیوگرافی از مترجم در این مجموعه منتشر شود. بین پنج شعر برگزیده و ترجمه شده ی ایشان، سردبیر شعر "استانبول..." را انتخاب کرده است. اما این ترجمه در حدود اسفند ماه سال گذشته یا مارچ اتفاق افتاد و خانم دکتر آن را هدیه ی تولد من تلقی کرد. هنوز هم می گویم این زیباترین و یکی از ماندگار ترین هدیه های زندگیم بوده است. به رسم سپاس و دوستی این یادداشت را در اینجا می گذارم تا تاکیدی باشد بر این باورم که دایره ی مهر همیشه گردان است و باید بگردانیمش تا ایستایی بر روح این هستی چیره نشود.م


2 comments:

partha said...

There was a line in "Istanbul, 25 November 2010", "I want to make love to this stone man under the rain", it reminded me of a scene from Kim Ki Duk'r movie Time (Shi Gan). Have you watched it? Here's the image link.

http://arsiv.ntvmsnbc.com/news/257266.jpg

Reza-Mahabad said...

هوا باغِ نعناست امشب
می شنوی ؟
به سلامتی به سلامتی !

حاضرم دوباره و دوباره و دوباره بخونم این شعر رو