Saturday, January 6, 2018

تنها توفان / کودکان ناهمگون می زاید

ترس از خودکامگان دولت و دین بی گمان نقش مهمی در ریای اندیشه دارد. ریا و ستیز با آن در ادبیات و زبان ما از سده چهارم بالا می گیرد و تا امروز جریان دارد. غزنویان زمینه برای گسترش ریا را در دولتی انسان ستیز و سرشار از خشونت فراهم آوردند. کشتار دگر اندیشان و سرکوب بی رحمانه قرمطیان، مزدکیان و زندیقان به نام گسترش اسلام و سپس کشتار مردم هند. در دوره خواجه نظام الملک با برپایی نظامیه ها، تعصب فکری و ریا و تظاهر نهادینه شد و تا امروز با تعبیه حکومت اسلامی، سیاست شمشیر و جهل راه بر خرد و تدبیر و مدارا بسته است و به جایش خرافه و تعصب و دروغ و تظاهر نشانده است. سیاستمدارانی که تاریخ این سرزمین را با خون نوشته اند و به سروده سیف الدین فرغانی:
رعیت گوسپندند این سگان گرگ
همه در گوسپندان اوفتاده
ز دست و پای این گردن زنان است
سراسر ملک ویران اوفتاده
علت اصلی نهادینه شدن فرهنگ ریا در جامعه، ترس از به خطر افتادن موقعیت هاست. ریا در آیین ما به شکل تقییه روی می نماید. از این روست که غزالی در نصیحت الملوک اورده است:
«اگر مردم نادان نبودند، سباستمداران هلاک می شدند».
نبود امنیت و هرج و مرج دایمی که پس از آمدن اسلام به ایران، این سرزمین را درنوردید و هزار سال ادامه یافته است راه را بر این ریا و ترس گشود تا آنجا که در دوره حافظ با اوج این تعصبات و ستیزه های دینی روبروییم.
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
حافظ به حکومت تبهکار زمان خود می تازد، همانانی که چون حکومت امروز، دشمنان آزادی و آزادگی اند.
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
تقدیر گرایی مردم و اقتدارگرایی دولت باعث رواج خشونت از سوی حکومت خودکامه است. جمهوری اسلامی می کوشد تا با رواج گونه های بسیار از خشونت این یکسان سازی و همانند سازی را به سود خویش بگستراند. خشونت حکومتی که نمادی سیاسی و عقیدتی دارد و به شکل فشارهای روانی واجتماعی، کشتار، زندان، شکنجه، تبعید و کشتار به کار می رود. خشونت کلامی که از جلوه های هراس و ناامیدی است و خشونت جنسی که با تجاوز و آزار کودکان در چنین جامعه ای رواج می یابد. خشونت در تاریخ ما هر کجا که دین به اریکه قدرت برآمده رواج یافته است. نمونه های چنین سرکوب و خشونت سازمان یافته و دولتی را تاریخ ما از دوره مانویان، مزدکیان و سربداران... بویژه از زمان خلفای عباسی و غزنویان تا دولت کنونی به یاد می آورد. جمهوری اسلامی ادامه تفکر اشاعره است. تفکر قضا و قدری که مردم را به اطاعت از حاکمان دینی حتی در صورت عملکرد ظالمانه حکم می کند و آنان را به سکوت سیاسی و عدم شورش در برابر ظلم و تعدی حکام دعوت می کنند. چناچه خواجه نظام الملک در سیاست نامه در باب استقرار نظام و استمرار فرمانروایی حکام می نویسد:
«ارکان پادشاهی را نتوان با تسامح و مدارا سر و سامان بخشید» و با گسترش فرهنگ «رعیت ما، رمه ما بود» هیچ تمردی را بی پاسخ نخواهند گذاشت. همچنانکه در این چهل سال هیچ « گفتمان سیاسی، اجتماعی، ادبی» اتفاق نیفتاد و همه یکسر «فتنه دشمن» نامیده شد و پاسخش جز با مثله کردن، تجاوز، شکنجه، زندان، تبعید و کشتار نبوده است. به گفته شاهرخ مسکوب اساسا وقتی به ادب ایران بعد از اسلام نگاه می کنیم - در کلیات- دو نوع اخلاق داریم. یکی همین اخلاقی که از کلیله تا گلستان و تقلیدهایی که از آن شده ادامه دارد. بنای این اخلاق بر دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز است. اما در کنار این آثار همان "اهل دیوان" اخلاق دیگری می بینیم که بنایش بر مصلحت اجتماعی نیست بلکه حقیقت اندیش است. اجتماعی نیست اگر بشود گفت کیهانی است. بزرگترین نمونه اش شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی است که تا به حافظ می رسد همان طور که آن یکی در گلستان به نهایت می رسد و بعد در هر دو مورد انحطاط است.
مولانا می گوید: هر که او از همزبانی شد جدا
بی زبان شد گرچه دارد صد نوا
در جنبش مشروطه شاعرانی چون فرخی یزدی، لاهوتی و میرزاده عشقی زبان منتقد زمانه خویش اند و همچون هلالی جغتایی جان بر سر همین انتقاد نهادند. نمونه های این اشعار انتقادی را در دوره سامانیان و در دوره های بعد در اشعار انتقادی سنایی از پادشاهان و فقیهان درباری و ریاکار و یا حافظ از زهد ریایی محتسب و واعظان و همچنین در آثار خاقانی، نظامی، ناصر خسرو، فردوسی، عبید زاکانی، ایرج میرزا.... می بینیم که هر کدام در برابر بی عدالتی و فساد واکنش نشان می دهند.
فرخی یزدی می نویسد:
شهر خراب و شحنه و شیخ و شهش خراب
گویا در این خرابه به غیر از خراب نیست
تا به کی با پول این یک مشت خلق گرسنه
صبح عید و عصر جشن و شب چراغانی کنند
میرزاده عشقی می گوید:
ای دوست ببین بی سر و سامانی ایران
بدبختی ایران و پریشانی ایران
عشقی بود ار نوحه گر امروز عجب نیست
خون می چکد از دیده ایرانی و ایران
و سکوت من و ما ادامه همان ظلم تاریخی است. ادامه همان رنگ ها که بر انگشتانتان مهر شده است: سبز و بنفش. به قول حمید مصدق « وز هیبت قلم / فرعون اگر بر تخت نلرزد / پس جهان ما به چه ارزد؟» سخن خویش با احمد شاملو تمام می کنم که هنوز شاعر آزادی و آزادگی است چرا که هنوز و امروز « غافلان همسازند / تنها توفان / کودکان ناهمگون می زاید»
«و چنین است و بود
که کتاب لغت نیز
به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت به بند کشند
و واژگان بی ارش را
به شاعران بگذارند
و واژه ها
به گنه کار و بی گناه تقسیم شد
به ازاده وبی معنی
سیاسی و بی معنی
نمادین و بی معنی
ناروا و بی معنی
و شاعران
از بی ارش ترین الفاظ
چندان واژه تراشیدند
که بازجویان به تنگ امده
شیوه دیگر کردند
از ان پس
سخن گفتن
نفس جنایت شد».


No comments: