Friday, September 26, 2014

با چشم های نگو


View from my kitchen, California

دلم مرد می خواهد
مردی مثل سپید رود
با پوستی روشن تر از ماسه ها
 صدایش آرام
هنوز از این گوش ماهی ها.


دلم مرد می خواهد
مردی با چشم های تابستانی
با چشم های بستنی
با چشم های نمی گویم!
تنش صخره ها و موج های نارنجی
و دست های من
 پرنده های سفید تنهایی.
  

دلم مرد می خواهد
مردی با زنگوله های کوهستانی
که از باد برمی گردد
 تا در باران های تاریکم
دستِ ماه کبود را بگیرد
با رود بخواند.


شنیده ام
به سرش که می زند
از مرگ جلو می زند
 از دور مرا نگاه می کند
که در این سطر
 قرمز می رقصم.



شیدا محمدی
Camarillo, شنبه 26 آپریل 2008

No comments: