Saturday, January 15, 2011

My Hands Tremble Yet Again — A Soliloquy



Created by Sheida Mohamadi, 2009


شعله ولپه از شاعران و مترجمان خوب معاصر است که چند سالی است با ترجمه شعر شاعران معاصر داخل و خارج ایران، قدم بزرگی در معرفی شعر معاصر ایران به انگلیسی زبانان جهان و بخصوص جامعه آمریکایی برداشته است. در سال 2010 با انتشار Atlanta Reviewویژه نامه شعر مهاجرت در
شماره بهار و تابستان ( شعر بازگشت از کبودی تنم /با ترجمه دکتر احمد کریمی حکاک که در همین شماره منتشر شده است ). او با ترجمه کتاب " گناه" که ترجمه شعرهای فروغ فرخ زاد است، توانست جایزه بهترین مترجم
Lois Roth Prize
را از آن خود کند. برای آشنایی بیشتر با آثار شعله ولپه می توانید از سایت شخصی او بازدید کنید.م
سه شعر از شاعران مدرن معاصر ترجمه کرده است ، Qarrtsilunit,online literary magazine به تازگی او در
(شمس لنگردوی، شیدا محمدی و محسن عمادی) که می توانید در این نشانی آن را بخوانید. اما آنچه من بیشتر در کارهای شعله می پسندم خواندن شعرهای ترجمه شده با صدای اوست که به گمانم بسیار زیبا و شاعرانه اجرا می کند. شاید جزو معدود کسانی است که روح واج ها و آواهای کلمه را در می یابد و به درستی ادا می کند. من به عنوان شاعر شعر " ترادی دوباره دست هایم می لرزند" اجرای ترجمه شعر با صدای شعله ولپه را بسیار می پسندم. شما هم گوش بدهید و لذت ببرید.
متن فارسی شعر "ترادی دوباره دست هایم می لرزند" در بررسی کتاب به سردبیری مجید روشنگر در شماره بهار 2009 و نیز در رندان شماره آگوست 2008 به سردبیری یاشار احد صارمی به چاپ رسیده است.م


وقتی

آسمان

کتش را تنگ روی سرش می کشد وُ

باران هی نق می زند وُ

عروسک صورتی ام

دلش برای آفتاب تنگ می شود

من از تو خفه می شوم.



وقتی فنجانِ چای

کلاغ نگاهم می کند

گلویم مزه ی قار قار می گیرد

ساعت با منقار سیاه

تا صبح

ساعت با منقار سیاه

تا صبح

ساعت....

و تلفن سرسام می گیرد از سکوت

من از تو کبود می شوم.



خانه خالی می شود از بو

من از شادی

و رخت های چرک

هی می چرخند ...می چرخند

قاشق های نقره ای مادرم در آشپزخانه پرواز می کنند. لباس ها بی اتو، روی کاکتوس ها افتاده اند. جوراب های کثیف تو را پا کرده ام و با شلوار سیاه راه راهت والس می رقصم. خانه دور سرم و این ماشین لباسشویی می چرخد و هی ظرف های کثیف در کف آشپزخانه بازی می کنند و من هی جیغ می زنم سر این گلدان ها و شمع را فوت می کنم. تولدم مبارک! تایپ می کنم و خیس می شوم از عرق خشک شده دست های تو.کانال تلویزیون را عوض می کنم تا خمیازه بیاید در پلک های باد کرده ام .من از لاک صورتی روی پیانو متنفرم.



ساعت با منقار سیاه

تا صبح

ساعت با منقار سیاه

تا صبح

ساعت....

حالا

صخره های زرد سیکامور

و اتوبان 118 که از من ...

. نمی گذرند

توت فرنگی ها

مثل حرف های عاشقانه تو

حالم را به هم می زنند

این ماه

آن ماه

از تو متنفر می شوم.

از تو متنفر می شوم.



My Hands Tremble Yet Again — A Soliloquy


When
the sky
pulls its coat tight over its head, and
the rain keeps nagging, and
my pink doll
misses the sun…
I become weary of you.

When
the teacup on the table
is a crow starring at me
my throat begins to taste like caw caw.
Black-beaked clock
until dawn
black-beaked clock
till dawn
Clock…
The telephone goes mad with silence,
and I, go blue with you.

Aromas quit the house.
Happiness ditches me.
And the dirty laundry
keep spinning, spinning…

My mother’s silver spoons drift and dash in the kitchen. Un-ironed shirts
lounge over cactus trees. I put on your dirty socks and waltz
with your black striped pants. The house spins around this washing
machine, round my head. Dirty dishes play games on the kitchen floor.
I yell at the flower pots and blow out the candles. Happy birthday to me!
I bang on the typewriter and am drenched in your hands’ dried up sweat.
I change the TV channel to coax a yawn into my swollen lids.
I hate the pink nail polish bottle I found on the piano.

Black-beaked clock
until dawn
black-beaked clock
till dawn
Clock…
Now
the sycamore’s yellow bluffs
and highway 118 …
do not pass me by.

Strawberries,
like your expressions of love,
make me want to barf.
This month,
that month,
I come to hate you.

I hate you.

Translated by Sholeh Wolpe

1 comment:

مهتاب کرانشه said...

برگردان را شنیدم.همانطور بود که گفتی و نوشتی عزیز.اما یادش به خاکستری که آن روزها که ااین شعر را می خواندم . این روزها باید که مزه ها بهتر از قار قار باشد!امیدوارم