Saturday, July 31, 2010

بهار پالم



Photo by Sheida Mohamadi


اتاق شماره ۱۳۸
صبحانه در من حاضر است.
شلوار واژگون روی سوتین سفید
با تنی عرق کرده و زخمی
می گویی دوستت دارم.
سُر می خورم از روی سینه ات
شیر گرم و سفید، حل می شود در ماه
بوسه ات را می چسبانی به شیشه
باد دستمالش را تکان می دهد ، من موهایم را ...
پا می گذاری در رکاب
و سوت قطار
....
هو هو چی چی... هو هو چی چی ...
...

این ریل های شکسته به هیچ شهری نمی رسند
بر می گردی از مرگ من
که تپه ها را زرد کرده
اتوبوس در ماه منتظر می ماند
در ایستگاه بعدی بوسه ات خیس خداحافظی
....

هو هو چی چی... هو هو چی چی ...
...

این ریل ها به هیچ شهری نمی رسند
باد کلاهش را از سر تو بر می دارد
چمدانها در ایستگاه بعدی جا می مانند.م


شعر بهار پالم را در مرور بخوانید.م

1 comment:

حمید رضا شروه said...

برای خوانش دعوتید
در مرور خواندم