Tuesday, April 21, 2009

persian poetry in U.C.L.A.

U.C.L.A University, Sunday 12 April

Persian poetry in Diaspora

Persian poetry

روز یکشنبه، 12 آپریل برنامه شعر خوانی در دانشگاه یو.سی.ال. با حضور شیدا محمدی، پرتو نوری اعلا، عباس صفاری، شعله ولپه، منصور خاکسار و مجید نفیسی برگزار شد. ابتدا دکتر نیره توحیدی صحبت کوتاهی درباره علت برگزاری این جلسه کرد و پرتو نوری اعلا با معرفی شاعران، جلسه را آغاز کرد. وی درباره شعر مهاجرت و تبعید و بعضا تفاوت این دو صحبت کوتاهی کرد و به ترتیب، همه شاعران در این زمینه بحث و تبادل نظر کردند.م
پس از آن نوبت به شعر خوانی شاعران رسید که البته باید یاداور شد، مدیریت خوب پرتو-شاعر خوبمان، باعث شد جلسه بسیار آرام و منظم پیش برود. در پایان جلسه، پرسش و پاسخ بود که حضار بیشتر بر تعریف شعر مهاجرت و تبعید بحث کردند و اینکه آیا شاعر مهاجر، پس از بازگشت به کشورش و امکان زیست، باز همان حس و حال و زبان را خواهد داشت؟
پاسخ من بر این سوال و نیز تعریف من از شاعر مهاجر را به زمان دیگری موکول می کنم، چون درگیر امتحانات هستم. اما باید بگویم شاعری که از ریشه ها و زبان مادریش فاصله می گیرد، زبان و زیستگاه جدیدی را تجربه می کند و می آموزد که از او انسان دیگری می سازد که به همان نوع، زبان و دغدغه متفاوتی دارد. اما این به آن معنا نیست که از زادگاهش به جهت پیوند روحی و زبانی، جدا می شود، بلکه امکان تجربه زبان جدید و رخدادهای شاعرانه را از دست می دهد. این درد و حسرتی است که اگر هنوز عشق به سرزمین و زبان مادری را در خود داشته باشی، همیشه با خود حمل می کنی و گرنه مثل نویسندگان ایرانی تبار- آمریکایی که در یکشنبه گذشته در همین دانشگاه سخنرانی به زبان انگلیسی داشنتد و مدعی بودند برای نوشتن به زبان انگلیسی، باید زبان فارسی را در خود کشت ! فازغ از هر حسرتی می شوی!م
و نیز باور دیگر من این است که شاعر مهاجر، با شاعر تبعیدی تفاوت دارد. چرا که در نوع اول " حق انتخاب" هست که از مهمترین حقوق انسانی است و همین حق به تو حس پذیرش مسئولیت این تغییر و رخداد جدید را هم می دهد. اما در نوع دوم، انتخابی در کار نیست، بلکه بیشتر تهدید و ترس از جان یا سانسور یا گرفتن حق انسانی و آزادی است که شاعر را در کشور خود تبعیدی و در کشور میزبان نیز تبعیدی می کند. زیرا انسانی که حق انتخاب نداشته باشد، آن هم درباره زیست در وطنش یا خروج از آن، انسان خوشبختی نیست و به همان نسبت در کشور دوم خود نیز احساس شادی و یگانگی نمی کند و آمیزش با محیط جدید همواره برایش یک وحشت و تابو دائمی است. برای همین شاعران تبعیدی، شاعران معترض به قوانین ضد انسانی هستند و شاعرانی سرکش و خسته از بیدادی که هر روز در جهان با سکوت بیشتری مواجه می شود.م
با این همه من شعر را دوست دارم و شاعر را بی مرز. دنبال هیچ مرزبندی نیستم بخصوص در شعر که خود نفسِ آزادی و شوریدگی است. من به دنبال راهی هستم که بدون ایسم و تبصره و تفرقه باشد، برای همین به هیچ کدام از این بندها نیز تن نمی دهم. با این حال می دانم، ما در دنیای نامها زندگی می کنیم و در این دنیا باید هر چیز اسم داشته باشد، حتی شعر!م

1 comment:

معصومه یوسفی said...

سلام..موفق تر باشید.