Tuesday, November 11, 2008

هوم م م م




HANS RICHTER, 1926

_________________


همه چیز عوض شده است. گیرم که به آهنگ های قدیمی که به اندازه یِ عمر این رابطه، قدمت دارند گوش دهم. گیرم که لب استخر کم عمق باز دست بزنی و سایه مرا، زیر نور مواج کنی. گیرم که پرتاب شوم در روزهایی که حالا یادآوریش مثل کوچه باینتون و یا همین سانتا رُزا آنقدر پر درختم کند که باز بیایی در من تخم بگذاری و من هِن هِن کنان از سربالایی آنجا رد شوم و نگاه کنم به مگنولیایِ سفیدی که قرارِ دیوانگی من بود زیر ماه.هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

یا همین گل کاغذی های بنفش که تو در ورودی خانه کاشتی. فرض کن این پیانو باز مرا ببرد به پیاده روی شبانه امان که مرا زیر مهتاب بی خواب کرده بود و از تو خواستم مرا با لباس خواب آبی ببری سر تپه تا ماه را کامل بغل کنم و با صدای همین آهنگ زیر آسمان برقصم. بچرخم. گریه کنم و نگذارم که از ماشین پیاده شوی و مرا نگاه کنی.هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

ساکت که می شوم مرا می نشانی زیر بلندترین نخل کوچه. آرام پتوی سورمه ای نازکی می اندازی روی شانه ام. می گویم" دلم برای مامانم تنگ شده. می خوام برگردم خونه مون."هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه



* Boynton

* Santa Rosa


____________

No comments: