Thursday, July 9, 2020

چیزی شبیه خودم


و سایه ی برگ های تبریزی در ماه
خانه های گِلی وُ بوی نا
از کوچه ای که همین الان خواب آلود می گذرد
امشب همه ی سیم ها از پنجره ها می زنند بیرون

با من حرف بزن.


این درنگ خوشبو به پرنده های من می آید
تو زبان نیمه کاره ی این شلوار را می دانی
بلدی با چروکیدگی ملافه ها از تن وُ اندام اقاقی ها بگویی
بیا دست بکش به این ریشه های کوک
امشب باید من از خاک چشمانت صدای خورشید را بشنوم
صدای" منم" را
با من حرف بزن
با این دیوارها
با درنگ گرم این ساعت.

من با برگ های خیره به تحریر ماه 
من با ماه به رود
من با کلمه ها به انگشت های مبهوت آتش
امشب باید از در وُ سفرهای تو به خانه برگردم
به ابدیتی که سوسویش از دور از دور.

گرداب این تختخواب دست های کشنده دارند کشتی های غرق دهان های دود وُ خاکستر
بیچاره شهر بیچاره شهر بیچاره شهر
و این همه شمع های در باد 
بیا دست بکش به چشم های این خانه
من با دستانم زل مانده ام به صداهای خیلی دور
به سوسوهایی که در خواب های از یاد رفته
اسمم را می دانند.

تو زبان سوراخ ها وُ شب پره ها را می دانی
بلدی با استخوان های این شهر قله ها را روشن کنی
بیا دست بکش به بال هایم که جرقه می زنند
می خواهم چیزی شبیه خودم را بنویسم.


پاییز 1382 Ankara
Maryland, May 2010
از کتاب «یواش های قرمز»

No comments: