Saturday, May 1, 2010

هوای پنهانی



دانشگاه مریلند، زمستان 2010


از این اتاق سه در من
زل زده ام به تاریکی که یواش دست می کشد رویِ تنم موهایم
و پاورچین پاورچین دمپایی های خیس روی سقف
ته گلویم صدای ماغ ماغ ماغ ِ ماه.

زل زده ام به تاریکی به تاریکی به تاریکی

برف می بارد روی کاسه و بلور و درخت
روی دامن و شال و کفش هایم و دست های خواب آلود اتاق از دیوارها
ماه هیچوقت این همه کبود این طوری پلک نمی زد
و یواش های غمگینِ گلویم.
.....


ادامه این شعر را در
رندان می ماه بخوانید.

3 comments:

شاهرخ صلح جویان said...

بسیار زیبا بود خانم محمدی
!

Anonymous said...

شیدای خوبم سلام
عزیزم خیلی خوشحال شدم که دوباره ساینتو دیدم و میدونم که از همیشه موفقتر خواهی بود.
honey I am so proud of you

Anonymous said...

سلام دیدمت می بینمت هنوز ،همیشه