Monday, March 2, 2009

تولد آبی


بعضی روزها قشنگند برای تولد. برای قشنگ شدن. قشنگ دیدن. قشنگ خندیدن. قشنگ زندگی کردن. بعضی روزها نام دارند. نامهایشان از یادمان نمی رود. می آیند و می مانند در دفترچه خاطرات. می مانند یاد تاریخ، حتی اگر چند برگ کهنه باشد. بعضی روزها شخصیت غریبی دارند. رنگشان، حال و هوایشان، ساعات متفاوتشان شما را مغلوب خود می کند. خیره می شوید به چشمهایش. به آسمانش. به آفتابی که با آن گرم می شوید. با نم نم بارانی که پاهای شما را گودالی می کند در خویش و دقایقتان را می مکد. به غروبی که حزن عاشقانه ای به شما می دهد تا دلتنگ شوید و آرزو کنید. حتی اگر آرزوی نوشیدن قهوه ای در کافه ای متروک باشد. یا شنیدن زنگ تلفنی از راه دور، یا رسیدن نامه ای که خیلی منتظرش بودید، یا حتی دیدن کسی که پشت در انتظار صدای شماست. م
بعضی روزها حال و هوای قشنگی دارند برای تولد، حتی اگر دستهایتان درد کند، پایتان را بکشید، کمرتان را به فیزیوتراپ بسپارید. مجبور باشید پروژه نیمه تمامتان را به اتمام برسانید و یا حتی اگر نیمه هفته باشد و مجبور باشید زیر باران تنها بمانید. با این همه امروز روز قشنگی اشت.م

3 comments:

Anonymous said...

شیدای عزیز / بعضی روز ها مثل امروزی که نوشتی ، قشنگ اند و بوی تولد می دهند / حال کسی بداند یا نه / بیاید یا نه / او که آمده خودش به تنهائی این بو را با جانش جذب میکند و هدیه اش شکوفه هائی است که نم نم دارند باز می شوند / دوست ندارم فقط برای یک روز واژه ی مبارک را بیاورم / تمام روز ها یت مبارک است چون هر روز ت با تلخی ها وشیرینی هایش یقینا با سرانگشتانت نوید یک هدیه ی گرانبها را می دهد و من هم آن را میخوانم و خوشحالم ماهی یک برکه ایم و دل به گشودن راه به دریا داریم و .... سلام

Anonymous said...

گیسوی ماه را
کنار می زنم
از روی گونه ات
در بستری
که خواب دیده ام
تورا

وحید کیان پور

سلام خانم محمدی
اشعار شما واقعا" زیبا هستند
شعر بالا تقدیم به شما
با تشکر وحید کیان پور

Anonymous said...

درود شیدای عزیز
هشتم مارس بر تو مبارک باد
زنده باشی به مهر