Saturday, November 29, 2008

کمی خطرناک




_____________




راستی پیش از این مرا با چه نامی صدا می کردی؟
روز؟
محبوبم؟
قشنگم؟
اسم واقعی ام را فراموش کرده ام. مانده ام اینجا بی ستاره. یادم نمی آید ستاره قطبی از شمال طلوع می کرد یا از پشت شانه ی تو. حالا باید برگردم خانه. کفتر جلد شده ام. صبح از پرنده های سیاهی که تو می گویی اسمشان سار است، راه خانه را پرسیدم. وقتی آمدم همه جا خالی بود. تو هم رفته بودی. همه ی کبوترها نیز. من اسمم را فراموش کردم. فقط نگاه تو یادم مانده. قهوه ای و کمی خطرناک.م


____________

No comments: