شعر بلند شیدا محمدی به یادمان میآورد که فراموش نکنیم. مهسا را، نیکا را ، مونا نقیب را، بکتاش آبتین را، نوید افکاری را و خاوران را و آنچه را بر ما گذشته از ۱۳۵۷ تا ۱۴۰۱؛ سالهایی که مردم ما در دل بحران فریاد برآوردند و خفه شدند، فریاد برآوردند و مسموم شدند، به خیابان آمدند و هدف قرار گرفتند. مشتهایشان را گره کردند و چشمهایشان آماج ساچمههای کورکننده شد و.... اکنون ما در برابر فراموشی ایستادهایم.
شعر، گذار از انگارههای عینی پیرامون است به گزارههای ذهنی دوردست؛ در دشت واژگانی که رویاهای دستنیافتنی آدمی را در ساختاری آشنا اما هنجارشکن ممکن میسازند.
کلمات در کنار هم مینشینند تا سامانهیی هدفمند را بر بستر زبان خلق کنند؛ سامانهیی که کارکردش تداعی و تجسم و تصور و در عین حال ساخت هولوگرامی از واقعیتی مجازیست. این ویژگی شعر در تمامی دورانهاست و شاعر هرچه شاعرانهتر این هولوگرام را خلق کند، تصویر بازتابداده شدهی ذهنش در نظر مخاطب زیباتر جلوه میکند.
اما وقتی شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی وارد این گزارهها میشود، رنگ و روی شعر تغییر میکند. شاعر تصاویری عینی از وضعیت اجتماع دگرگونشده را در قالب کلمات به مخاطب عرضه میکند و مخاطب با نشانههایی که شاعر میدهد، کلید راهیابی به دنیای ذهنی او را دریافت میکند. نشانهها مهمترین کارکردشان رهنمون ساختن مخاطب است به منظور شاعر.
در آستانهی یکسالگی انقلاب مهسا شیدا محمدی با شعری بلند به این واقعهی تاثیرگذار تاریخی پاسخ داده است.
شعر بلند «هزار وسیصدوفراموشی» اثر شیدا محمدی جزو شعرهاییست که از نشانهها برای راهبردی امروزی بهره میبرد.
1 comment:
در شعر بلند شیدا محمدی که آیینهیی از رخدادهای سیاسی چند سال اخیر است او به مثابه ترکیببندی کلاسیک در پایان هر بند مصراعی از یک شاعر قدیمی میآورد از فردوسی و ابوسعید ابیالخیر تا اوحدی مراغهیی وبیدل دهلوی. هرچند لغزشی کوچک در نقل شعر بیدل هست و شاعر به جای واژهی «میریزد» از «میچکد» استفاده کرده که وزن آن را مخدوش میکند: رنگ تا باقیست خون میریزد از تصویر ما.
به نظر میآید استفاده از این ابیات کهن نیز نوعی یادآوری باشد بر این مورد که تاریخ تکرار میشود و تکرار و در هر دوره ما چنین تجربههایی را از سر گذراندهایم.
Post a Comment