January 2010, University of Maryland
stuck in 10 days snowstorm
شبیه همین
شبیه همین کلمه
با برفی که حالا می بارد
نگاه کن
شبیه همین کلمه
با برفی که حالا می بارد
نگاه کن
منم و تو
فقط
فقط
منم و تو
کلاغ های روی شاخه
و زبان اینجا ساکتِ ساکت پلک می زند.
و زبان اینجا ساکتِ ساکت پلک می زند.
-"کجایی ؟ همین الان کجایی ؟ همین الانِ الان"م
بوی قهوه یِ چشم های شنگ تو
صبحی که از لب هایم می بوسد
شکوفه های انار از سر و رویم
و تن و اندام گل های یخی.
صبحی که از لب هایم می بوسد
شکوفه های انار از سر و رویم
و تن و اندام گل های یخی.
بیداری به خرس های سفید نمی آید
گوش بده
منم و تو
فقط
فقط
منم و تو
و صدای گرم و ارغوانی که می چرخد.
و صدای گرم و ارغوانی که می چرخد.
زبانم چقدر خنگ است
هی غر می زند به آینه
بد و بیراه از تو
از کوچه های پنهانی قلب های نامرئی تو
از خودم
فکر می کند من هم چند نفر شکل و شبیه خودم را اینجا و انجا قایم کرده ام.م
هی غر می زند به آینه
بد و بیراه از تو
از کوچه های پنهانی قلب های نامرئی تو
از خودم
فکر می کند من هم چند نفر شکل و شبیه خودم را اینجا و انجا قایم کرده ام.م
آن روزها به گمانم تبریز سینه سرخ تر از حالا بود
با چشم های درشت باغ باغ زرد آلو و این صدای خنده ی من هنوز از آنجا
با چشم های درشت باغ باغ زرد آلو و این صدای خنده ی من هنوز از آنجا
و آنجا.
-" آخ ! همین الان کجایی؟"م
خندیدن با ریشه های بی حیا و شاد . با کوه های مغرور و بی باک. با ارواح عاشق و جنگجو. با برف های خوشبو ( دستش را روی سرت گذاشت و گفت به آب نگاه کن . من داشتم می پیچیدم دورِ تبریزی ها و تو چه نگاهی ! من چقدر می خندیدم و باد داشت دنیا را می برد.)
-" آخ ! همین الان کجایی؟"م
خندیدن با ریشه های بی حیا و شاد . با کوه های مغرور و بی باک. با ارواح عاشق و جنگجو. با برف های خوشبو ( دستش را روی سرت گذاشت و گفت به آب نگاه کن . من داشتم می پیچیدم دورِ تبریزی ها و تو چه نگاهی ! من چقدر می خندیدم و باد داشت دنیا را می برد.)
آن روزهای شورانگیز
تبریز
تبریز
عاشق زنی
بود با گردنبند فیروزه ای ، شال و کلاه سرخ
از غرب این شعر
با ناز می آمد
و تصادفِ سطر بعد را نمی دانست.
شعر "بیداری به خرس های سفید نمی آید" در پیوند سرای نویسندگان و شاعران سکولار به سردبیری پرتو نوری علا منتشر شده است.م
No comments:
Post a Comment