اینجا
ازهمین شمعدانی های روبرو
طوفان
آمد و
باد
همه ی ِ گل کاغذی ها را برد.
….
قرار بود امروز به صدای چشم هایت گوش بدهم
به صدای گرم این خاک
و این نخل های شاد ...
قرار بود ازتبریزی ها و گنبدها بگویی
از زنبق ها و خیابان هایی که به آینده نمی پیچند
قرار بود دستانت بوی یاس و زعفران بدهد
قرار بود شانه ام مست شود
خیال های قشنگی می بافت پیراهنم
هوای قشنگی داشت تنم
آه ! چقدر دلم می خواست در عمق چشم هایت می خوابیدم
اما این خنده های تاریک تو این خنده های تاریک تو این خنده های تاریک تو.
بیرون این گلدان
هیچ چیز جدی نیست
نه آتش سوزی مَلیبو
نه شعارهای روی دیوار قندهار
نه اینهمه جنازه های بو گرفته در بغداد.
آه محبوبم ! ...
این شعر در رندان ماه آپریل 2011 منتشر شده است.
2 comments:
زيبا بود بانو .
برقرار باشي و پاينده
سرکار خانم شیدا محمدی
با احترام از شما دعوت می شود در هم خوانی و نقد شعر کوتاهی از مینو نصرت در بخش نقد سایت آنات شرکت فرمایید
عه تا منصوری
Post a Comment