شهر
سر راه نشسته است ُ
سرفه می کند
ساعت مچیات تو را پرت میکند
طرف ِ داغ تابستان
تو ریش میگذاری
من روسری سیاه
میترسمُ و سطرها
میترسمُ و عکسها
میترسمُ و انگشتها
کفشها بالها و گهوارهها.
...
ادامه این شعر را در جن و پری شماره آبان و آذر ماه بخوانید.
No comments:
Post a Comment