روزها مي گذرند و
تو نمي گذري
اين شهر چشم هاي كوري دارد
واز تو واز ملودي مادري ام خبري نيست
با اين همه
هر جاي ؛ بي جايي كه مي روم
باز تو هستي وديوار و جاده و
وعده ي فردا ...
ومن هنوز در ديروز آن تخت
سخت خوابيده ام !
Days pass by and you do not pass this way
this city has eyes that do not see
and no news of you
or of my mother’s melodies.
And yet
You are there wherever I turn
as is the wall, the road, tomorrow’s promise,
and I am still in caught in yesterday’s bed
sleeping hard.
Translated by Dr. Ahmad Karimi Hakkak
بریده ای از شعر عکس فوری عشقبازی
3 comments:
ومن هنوز در ديروز آن تخت
سخت خوابيده ام !
سطرهاي بسيار زيبايي هستند.
سلام
شما را دعوت مي كنم به سرزمين سونات ها
با احترام ومهر
زیبا بود
با همه وجود برایتان آرزوی موفقیت میکنم و از خواندن شعرها و ترجمه آنها لذت بردم
Post a Comment