Persian poetry
روز یکشنبه، 12 آپریل برنامه شعر خوانی در دانشگاه یو.سی.ال. با حضور شیدا محمدی، پرتو نوری اعلا، عباس صفاری، شعله ولپه، منصور خاکسار و مجید نفیسی برگزار شد. ابتدا دکتر نیره توحیدی صحبت کوتاهی درباره علت برگزاری این جلسه کرد و پرتو نوری اعلا با معرفی شاعران، جلسه را آغاز کرد. وی درباره شعر مهاجرت و تبعید و بعضا تفاوت این دو صحبت کوتاهی کرد و به ترتیب، همه شاعران در این زمینه بحث و تبادل نظر کردند.م
پس از آن نوبت به شعر خوانی شاعران رسید که البته باید یاداور شد، مدیریت خوب پرتو-شاعر خوبمان، باعث شد جلسه بسیار آرام و منظم پیش برود. در پایان جلسه، پرسش و پاسخ بود که حضار بیشتر بر تعریف شعر مهاجرت و تبعید بحث کردند و اینکه آیا شاعر مهاجر، پس از بازگشت به کشورش و امکان زیست، باز همان حس و حال و زبان را خواهد داشت؟
پاسخ من بر این سوال و نیز تعریف من از شاعر مهاجر را به زمان دیگری موکول می کنم، چون درگیر امتحانات هستم. اما باید بگویم شاعری که از ریشه ها و زبان مادریش فاصله می گیرد، زبان و زیستگاه جدیدی را تجربه می کند و می آموزد که از او انسان دیگری می سازد که به همان نوع، زبان و دغدغه متفاوتی دارد. اما این به آن معنا نیست که از زادگاهش به جهت پیوند روحی و زبانی، جدا می شود، بلکه امکان تجربه زبان جدید و رخدادهای شاعرانه را از دست می دهد. این درد و حسرتی است که اگر هنوز عشق به سرزمین و زبان مادری را در خود داشته باشی، همیشه با خود حمل می کنی و گرنه مثل نویسندگان ایرانی تبار- آمریکایی که در یکشنبه گذشته در همین دانشگاه سخنرانی به زبان انگلیسی داشنتد و مدعی بودند برای نوشتن به زبان انگلیسی، باید زبان فارسی را در خود کشت ! فازغ از هر حسرتی می شوی!م
و نیز باور دیگر من این است که شاعر مهاجر، با شاعر تبعیدی تفاوت دارد. چرا که در نوع اول " حق انتخاب" هست که از مهمترین حقوق انسانی است و همین حق به تو حس پذیرش مسئولیت این تغییر و رخداد جدید را هم می دهد. اما در نوع دوم، انتخابی در کار نیست، بلکه بیشتر تهدید و ترس از جان یا سانسور یا گرفتن حق انسانی و آزادی است که شاعر را در کشور خود تبعیدی و در کشور میزبان نیز تبعیدی می کند. زیرا انسانی که حق انتخاب نداشته باشد، آن هم درباره زیست در وطنش یا خروج از آن، انسان خوشبختی نیست و به همان نسبت در کشور دوم خود نیز احساس شادی و یگانگی نمی کند و آمیزش با محیط جدید همواره برایش یک وحشت و تابو دائمی است. برای همین شاعران تبعیدی، شاعران معترض به قوانین ضد انسانی هستند و شاعرانی سرکش و خسته از بیدادی که هر روز در جهان با سکوت بیشتری مواجه می شود.م
با این همه من شعر را دوست دارم و شاعر را بی مرز. دنبال هیچ مرزبندی نیستم بخصوص در شعر که خود نفسِ آزادی و شوریدگی است. من به دنبال راهی هستم که بدون ایسم و تبصره و تفرقه باشد، برای همین به هیچ کدام از این بندها نیز تن نمی دهم. با این حال می دانم، ما در دنیای نامها زندگی می کنیم و در این دنیا باید هر چیز اسم داشته باشد، حتی شعر!م
1 comment:
سلام..موفق تر باشید.
Post a Comment