زبانِ سیاسی، زبانی که سیاستمداران با آن سخن میگویند، جرأت ندارد به چنین قلمروهایی وارد شود؛ چه اکثریت سیاستمداران [...] به حقیقت دل نبستهاند؛ به قدرت دل بستهاند و به حفظ برای حفظِ قدرت اما، باید مردم را در جهل نگه دارند؛ جاهل به حقیقت؛ حتا حقیقتِ زندهگیی خود। بنابراین ما توسطِ یک گوبلنِ بزرگِ دروغ محاصره شدهایم که ما را تغذیه میکند।همانگونه که همهی کسانی که در اینجا حضور دارند، بهخوبی میدانند، حملهی عراق بر این مبنا توجیه شد که صدام یک انبار بزرگ سلاحهای کشتار جمعیی خطرناک دارد که تعدادی از آنها میتوانند به فاصلهی چهلوپنج دقیقه شلیک شوند و ویرانیی وحشتناک ایجاد کنند. آنها به ما اطمینان دادند این حقیقت است. حقیقت نبود. به ما گفتند که عراق با القاعده رابطه دارد؛ همدست در جنایتی که در 11 ماه سپتامبر سالِ 2001 نیویورک را دچار کرد. آنها به ما اطمینان دادند این حقیقت است. حقیقت نبود. به ما گفتند عراق امنیتِ جهان را تهدید میکند. آنها به ما اطمینان دادند این حقیقت است. حقیقت نبود.حقیقت بهتمامی چیز دیگری است. حقیقت مربوط به این است که آمریکا چهگونه به نقش خود در جهان مینگرد؛ چهگونه میخواهد این نقش را بازی کند.اما پیش از آنکه به اکنون برگردم. میخواهم به گذشتهی نزدیک نگاهی بیندازم؛ منظور من از گذشتهی نزدیک سیاست خارجیی آمریکا بعد از پایانِ جنگ جهانیی دوم است. گمان میکنم وظیفهی ما است که این دوران را تا حدودی بررسی کنیم؛ تا حدودی که وقت ما اجازه میدهد.چیزی که در اتحاد جماهیر شوروی و همهی اروپای شرقی در دورانِ پس از جنگ رخ داد را همه میدانند؛ سیستماتیک؛ بیرحمیی گسترده؛ سرکوب بیمهار اندیشهی آزاد؛ همهی اینها مستند و تأیید شده.اما چیزی که من در اینجا میخواهم ادعا کنم این است که جنایات آمریکا در همین دوران فقط به صورت خلاصه ثبت شده است؛ کمتر مستند؛ کمتر تأیید شده؛ کمتر بهعنوان جنایت پذیرفتهشده. [...]حملهی مستقیم به یک دولت مستقل هرگز خطِ آمریکا نبوده است. آمریکا بیشتر چیزی را ترجیح میدهد که به عنوانِ جنگِ تدریجی توصیف میشود. حاصلِ این نوع جنگ این است که هزاران انسان میمیرند، اما آهستهتر از حالتی که یکباره بمبی بر سر آنها بیفتد. در این حالت قلب یک سرزمین فاسد میشود، غدهای بدخیم آفریده میشود و آتش سرد خود را میگسترد. هنگامی که مردم ساکت یا کشته شدند و دوستان آمریکا، یعنی ارتش و شرکتهای بزرگ، قدرت را در دست گرفتند، آدمی در مقابل دوربین قرار میگیرد و اعلام میکند، دموکراسی پیروز شد. در طول سالهایی که من در موردشان سخن میگویم، این خوراکِ روزانهی سیاست خارجیی آمریکا بوده است.تراژدیی نیکاراگوئه مثال بسیار مناسبی است. من نیکاراگوئه را به مثابه مثال تکاندهندهای در مورد نگاه آمریکا به نقشاش در جهان انتخاب کردم؛ نقشِ آن زمان و اکنوناش.در پایان دههی هشتاد من در جلسهای در سفارت آمریکا در انگلستان شرکت کردم. کنگرهی آمریکا در حال مشورت بود که پول بیشتری در نبرد بر علیه حکومت نیکاراگوئه به کنتراها بدهد. من عضو هیئتی بودم که به نیابت از نیکاراگوئه سخن میگفت. اما مهمترین عضو هیئت یک پدر روحانی بود؛ جان مدکاف. رهبر گروه آمریکا ریموند سیتز بود ( نفر دوم سفارت آمریکا که بعدها سفیر شد). پدر مدکاف گفت: آقا من کشیشِ کلیسایی در شمال نیکاراگوئه هستم. کسانی که به این کلیسا وابسته هستند، یک مدرسه، یک درمانگاه و یک فرهنگسرا ساختهاند. ما در آسایش و وحدت زندهگی میکردیم. چند ماه پیش نیروهای کنتراها به این منطقه حمله کردند. آنها همه چیز را خراب کردند: مدرسه، درمانگاه، فرهنگسرا. به پرستارها و معلمها تجاوز کردند و پزشکان را به وحشیانهترین شکل سر بریدند [...] محبت بفرمایید ترتیبی دهید که رژیم آمریکا از حمایت از این جریانِ تروریستیی خشمبرانگیز دست بردارد. ریموند سیتز چهرهی بسیار موجهی بود. بهعنوانِ شخصی خردمند مسئول و بافرهنگ به شدت در حلقههای دیپلماتیک مورد احترام بود. او گوش داد و پس از لحظهای با وقار تمام گفت: پدر به من اجازه دهید چیزی را به شما یادآوری کنم. در جنگ همیشه انسانهای بیگناه قربانی میشوند. سکوت سردی برخاست. به چهرهاش خیره شدیم. کوچکترین تغییری نکرد.بهراستی که انسانهای بیگناه همیشه قربانی میشوند.سرانجام کسی گفت: اما در این مورد انسانهای بیگناه قربانیی جنایت کثیفی شدند که مورد حمایت رژیم شما است. یکی از بسیار جنایاتی از این دست. اگر کنگره پرداختِ کمک دیگری به کنتراها را تصویب کند، وضعیت به همین شکل ادامه پیدا خواهد کرد. با این موافق نیستید؟ در این صورت آیا رژیم شما مسئول نیست که مخارج قتل و ویرانیی شهروندان یک دولت مستقل را پرداخته است؟ سیتز تکان نخورد. گفت: من مدارکی در اختیار ندارم که سخن شما را تأیید کنند.وقتی میخواستیم سفارت را ترک کنیم یک مشاور آمریکایی گفت نمایشهای من را دوست دارد. جواب ندادم.م
Friday, May 30, 2008
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
زبان بی حضور و دخالت آدمی یک ماشین زنگ زده است که دود می کند فقط!
پهلوهای زبان وقتی آشکار می شود شود که یکی چون تو یا من زیر و رویش کنیم.شعر فرزند رابطه ی نامشروع زبان و شاعر است...
..
..
..
زبان باز در دهان می شود!
Post a Comment