Monday, February 1, 2010

عشق تاریکی های تاریکی دارد


Creative by Sheida Mohamadi, 2008



آینه که ایستاد

عقربه ها دهان باز کردند و بلعیدند مرا.

دندان هایم سفید سفیدِ سفید
در سفالی کاسه وُ دستت چرخاند و چرخید در سرم
تاریک شد لب هایم و ُ حرف حرف کم آورد مرا
تو را دلتنگ بودم.

وقتی چروک چروک می خوردم در ملافه از آینه بر می گشتم
چشم
زل زده بود به انگشت هایم
از چروک تنم بیرون نمی ریخت
منم زنم بسیار گریسته بود در تو.


از خیابان که به قدرِ تهِ کفشِ توست
بر نمی گردی و جا می مانی در پادری خانه
در جا پای بزرگ رویِ برف
و این صدای تاریک باد از سوراخ ها
- دختر باران ن ن ن !!

... ادامه

در رندان شماره فوریه ٢٠١٠ می توانید ردِ تاریک ِ دلتنگ این کلمات را بگیرید.

No comments: