Thursday, December 17, 2009

صدای سکوت

این روزها توی گوشم دائم صدای تلفن می آید. وقتی زیر دوش آب هستم، صدای شر شر آب با موسیقی تلفن در هم می آمیزد. صدای آب را که قطع می کنم، صدای تلفن هم قطع می شود. به سراغ زنگ که می روم خاموش است. هیچ خبری نیست.

این روزها توی گوشم دائم صدای تلفن می آید. وقتی مسواک برقی روشن است. یا در حال ریختن لباسها در ماشین لباس شویی هستم. حتی وقتی صدای گوشخراش در پارکینگ می چرخد و این کرکره های زمخت روی هم می چرخند ..می چرخند تا دوباره قفل شوند، باز صدای تلفن می آید.

وقتی کتری را روی گاز می گذارم و یک پیمانه چای می ریزم توی قوری و صدای ریزش آب روی برگ های سیاه چای در سفیدی آشپرخانه می پیچد، باز صدای زنگ تلفن در می آید. می دوم. باز سکوت است و صفحه تلفن سیاه.

خسته می شوم وقتی در خواب باز صدای زنگ دلهره آور تلفن در گوشم است. حتی وقتی دارم به صدای " تارکان" گوش می دهم و فکر می کنم ماشین کنده می شود از جاده و ما با هم می رویم دورتر از آسمان، باز صدای تلفن همه شادی لحظه ام را خراب می کند. ضبط را خاموش می کنم. گوشی را بر می دارم. نگاه می کنم. تلفن ساکت است. ساکت ساکت.

1 comment:

siaavoush said...

باید برای انتظار مقیاسی از زمان یافت.مثلا بگوئی 2 ساعت انتظار که مخاطب بداند وزن اش می شود چیزی حدود یک عمر.
شاید روزی توانستیم کنار واژه ها نشانگری بگذاریم تا شدت و ضعف صفت ها منصفانه تر بیان شود.
وسواس و ماخولبا و شعر متناسب اند.