Tuesday, March 31, 2009

فستیوال فیلم در تیبرون با احمد شاملو

چهارشنبه 25 مارچ نمایش فیلم مستندی درباره احمد شاملو به کارگردانی مسلم منصوری در فستیوال
بود که برای تماشای آن به شهر زیبا و ساحلی تیبرون در نزدیکی سانفرانسیسکو سفر کردم.م.Tiburon
افتتاحیه روز دوشنبه بود. اما ما روز چهارشنبه صبح بسیار زود با هماهنگی خوب رضا، به سمت سانفرانسیسکو حرکت کردیم. در طول مسیر، با لیلا دوست تازه ام خیلی گپ زدیم. لیلا که حوزه مطالعاتی و تحصیلاتی اش، زنان است فیلمی با نام "رقص خورشید ممنوع" درباره رقص ممنوع ایرانی ساخته است که قرار است در فرانسه و سوئد به نمایش درآید.م
فیلم مستندی به نام "عراق"که از طریق سربازان امریکایی در عراق، با دوربین های شخصی گرفته شده بود به نمایش درآمد که البته صدا و حرکت دوربین خیلی ضعیف و بد بود. در بخش هایی هم که عراقی ها تانک های آمریکایی را به آتش می کشیدند، موسیقی رزمی پخش می شد که "الله" در آن خیلی تکرار می شد. بخشی هم رانندگی ماشین های نظامی آمریکایی در سطح ویرانه شهر بود، که بسیار وحشیانه و با سرعت همراه بوق، از میان ماشین ها می گذشتند و همه با وحشت به کناره خیابان می دویدند و جایی که دیگر امکان زدن و رفتن نبود، به سمت دیگر خیابان که ماشین ها از روبرو می آمدند، رفتند و همه چیز را شکستند.م
فیلم هویت خاصی نداشت. بسیار هم ضعیف بود، نمی دانم چگونه به دست کارگردان افتاده بود، اما سند مستندی بود از رفتار آمریکاییان با ویرانه کشوری به نام عراق.م
" به کارگردانی رکسانا Tehran backyard فیلم مستند کوتاهی هم پیش از شاملو به نمایش درآمد به نام
پوپ که تهیه کنندگان خارجی بسیار داشت و فیلم بسیار بی معنایی بود و دلیل ساخت و نمایش آن برایم معلوم نشد. در آغاز فیلم، تظاهرات است و تصویر اعلامیه های پهن شده در خیابان و بعد صدای تلویزیون دولتی که دائم در تبلیغ حکومت است و مصاحبه با مردم برای حق هسته ای و زن میانسالی که کارگر خانه ای است و مشغول نظافت. غروب سوار مترو و تاکسی می شود و ما شهر را در نور و تبلیغات اسلامی-دولتی می بینیم. خانه او دور از تهران است که با پسران و دختران بزرگش، سفره بسیار رنگین و مفصلی که ما جز برای مهمانی بزرگ نمی اندازیم برای شام مهیا می کنند که همراه شوهرش که از کودکی کور است می خورند. دوربین دائم میان چهره انها و عکس رهبران دولت ایران که بر دیوار آویخته است، در چرخش است. خانه بزرگ، با باغچه و استخر خالی است و همه انگار در خانه ساکن هستند و او مخارج خانه را تامین می کند. زمین با فرش های بسیار پر شده است. صدای پس زمینه درباره سختی زندگی اوست که گاه میان صدای تلویزیون قطع می شود. دوربین اما در باغچه و باغبانی او در گردش است. زن که نامش پری است می گوید که بین 7 تا 8 دلار در روز حقوق می گیرد و پسر عقب مانده دخترش که شوهرش او را بسیار کتک می زده، هم به عهده اوست.م
نکته جالب آنکه، جوانان خانواده در خانه هستند و او مشغول کارگری است و با این حال قادر است خانه بزرگ با باغچه و استخر داشته باشد در حالیکه در امریکا یک کارگر مکزیکی قادر به خرید یک ساندویچ هم با این پول نیست، چه برسد به تامین یک خانواده. م

این هزینه ها برای تهیه این فیلم، حتی اگر به مصرف تبلیغات حکومتی هم برسد، باز از بار بی محتوای فیلم کم نمی کند.م
یکی از زیباترین و خوش ساخت ترین فیلم هایی بود که “The final wordم
درباره یک شخصیت برجسته ادبی و فرهنگی در ایران ساخته شده است. فیلم به مدت 55 دقیقه بود و در این مدت صدای تحسین بینندگان آمریکایی از صدا و شعر زیبای شاملو شنیده می شد. سالهای آخر زندگی شاملوست و بیماری او، اما ذهن و زبان او چنان زنده است که مخاطب آمریکایی را با وجود آنکه از پیشینه و شعر شاملو اطلاع قبلی ندارد، وادار به تحسین و تقاضای دریافت " دی. وی .دی" فیلم و خرید کتاب شاملو به زبان انگلیسی می کند که البته هیچکدام موجود نیست.م
از ویژگی های خوب فیلم، تصویرهای هماهنگ و زیبایی بود که شعر شاملو را همراهی می کرد و کلوزاپ های بسته ای که از او گرفته شده بود، حالات روحی اش را هنگام بیان سخنش روشن تر می ساخت. فیلم ریتم خوشایندی داشت و تو را بدون هیچ شعار زدگی همراه خودش می برد، و در پایان در می یافتی زاویه های پنهان و آشکار شعر شاملو، چون ابعاد سیاسی، اجتماعی و عاشقانه اش را در مسیری انسانی، بر ملا می سازد و نیز طنز تلخ شاملو را چون گره های کور تاریخی ما، می گشاید. بخش اولیه فیلم، گفتگوی ناصر تقوایی با شاملوست که قطع کردن صحبت شاملو و سوال های طولانی و نظرهای شخصی تقوایی، مرا بسیار کلافه و عصبی کرده بود، اما در عین حال به چالش کشیدن نسل او با شعرها و افکار شاملو در برگیرنده بخش مهمی از سند ادبی- فرهنگی کشور ما بود.م
قدرت شاملو، نه تنها در شعرش بلکه در صدایش جاریست و فکر می کنم برای من دیدن این دو عنصر با تصویر او که چون آثارش زنده می نمود، بسیار لذت بخش بود و تاسف عمیقم بر سرزمین و مردمانی بود، که چون دیگر کشورها هیچگاه در پاسداشت و نگاهداری آثار بزرگان سرزمینشان نکوشیدند و به عمد یا به سهو، در تخریب آن کوشا بودند. درد عمیق تر من باری، پرداخت و حمایت مالی از فیلم هایی است که در دامن زدن به استبداد و خرافات و مذهب، همیشه پیشرو و فعال بودند و برای پروژه های فرهنگی و ادبی، همیشه غایب و پنهان. چنان که هنرمند سرزمین من، برای تولید و پخش آثارش، نه تنها باید از وقت و مال و حق خویش چشم بپوشد، بلکه باید انواع خیانت ها،ستم ها و سانسور و توهین ها را تحمل کند که آیا حرفش به گوش کسی می رسد یا نه.م
در پایان، جلسه پرسش و پاسخ با حضور کارگردان بود که بیشترین شرکت کنندگان را آمریکایی ها تشکیل می دادند. در میان تماشاگران، زن امریکایی در پایان گفت: که فیلم بسیار زیبا، عشق شاملو به آیدا را نشان داده است و او این را خیلی خوب احساس کرده است. آیدا تنها معشوق زمینی و عینیت یافته شعر فارسی ما از زبان شاعر مرد است که هنوز به زعم من در سایه است و باید بیشتر از شخصیت پایدار او سخن گفت. اما پاسخ او درباره نظر تقوایی در رابطه با اینکه شاملو شعرهای عاشقانه اش را برای آیدا و در خطاب او گفته است، گفت که شاملو درعاشقانه ترین شعرهایش نیز باز شاعر اجتماعی است. م


از آمریکا به مدت 96 دقیقه را روز بعد دیدمSteven Lewis Simpson به کارگردانی “Rez Bomb
مرا میخکوب کرد. فیلم درباره زندگی سرخپوستان آمریکایی است“Tamara که بازی بسیار زیبای "ک
که در فقر و بدبختی در حاشیه های فقیر نشین شهر زندگی می کنند و تحت استثمار باندهای قمار و مواد مخدری هستند که گردانندگان آن مافیای سفید پوستان است. فیلم میان رابطه عشقی پسر سفید پوستی با دختر سرخپوستی می گذرد گرفتار این باند شدند. بعد از ضرب و جرح بسیار دختر و وادار او به کمک در تقلب بازی در قمار، او فرار می کند و از جانب کلیسا، او را در خانه های خود، تحت حمایت می گیرند. وقتی از او می خواهند که ماجرایش را با دیگران تقسیم کند، از شوهر مادرش می گوید که او را همیشه کتک می زده و می خواسته به او تجاوز کند...اما صحبتش را قطع می کنند و او با عصبانیت فریاد می زند که چگونه آنها سرزمینش را تصاحب کردند و همه را کشتند و به زور مذهب مسیحیت را به آنجا بردند و آنها را وادار کردند تا آن را بپذیرند و حالا او نمی تواند حتی کلمه
را بر زبان بیاورد. قصه با دردسرهای آنها ادامه می یابد تا به مرگ مرد مافیایی و او منجر Fuck
می شود. بعد از نمایش فیلم، کارگردان سفید پوست و جوان آن به سوال پرسش کنندگان پاسخ داد و گفت یکی از دلایل ساخت این فیلم آن بوده است که نشان دهد سرخپوستان، تنها مردمی الکلی و معتاد نیستند که در کازینو ها کار می کنند.م
نام فیلم بلند دیگری بود از فنلاند به کارگردانی Colorado Avenue
Claes Olsson and Nicke lignell
به مدت 120 دقیقه که تاریخی بود و روابط میان دو یا سه نسل را نشان می داد. جمله جالبی از زبان شخصیت اصلی فیلم به یادم مانده است که می گفت: پسران از پدرانشان متنفرند به خاطر راهی که به آنها تحمیل می کنند و پدران همیشه پسرانشان را به خاطر راه متفاوتی که آنها انتخاب می کنند سرزنش می کنند و این قصه همچنان ادامه می یابد. قصه جاندار و زیبا بود.م
فستیوال از 19 تا 27 مارچ برگزار شد که من تنها دو روز توانستم در آن شرکت کنم. شهر زیبا و ساحلی تیبرون ، هوای بسیار مطبوعی داشت. بدون فروشگاه های زنجیره ای و هیچ نشانی از فست فود های آمریکایی. شهر دیزاین اروپایی داشت و تقریبا شش غروب همه کافی شاپ ها و برخی از رستوران ها بسته می شد. شب آخر ما به سانفرانسیسکو رفتیم. گشت و گذار میان گالری ها و خط ساحلی و خانه های بسیار زیبای آنجا، بخشی از دیدنی های سفر بود. م
بود که بسیار زیباست با San Louis بخش لذت بخش سفر برای من توقف در میان راه در شهر
رستوران های دلچسب و بازگویی خاطرات کودکی و از میان آن کشیدن رگه های اجتماعی و فرهنگی نسلی که میان دو حکومت له شد. نسل طغیانگری که همواره برای جستجوی راه بهتر و آزادی بیشتر خودش را به هر رخنه و دیواری کوفته است و خسته تر از آن است که ترک های شخصیتی اش را با فراغت های اینگونه پر کند. تنها گاه همین رنگ و نور و صدا به تنهایی اش راه می یابد و امید است که می ماند

No comments: