Wednesday, July 18, 2012

افتاده بود روی خاک و نفس نفس می زد. بوی خاک نم زده می داد. بوی زنی که با اسب خوابیده بود. تنش عرق کرده و بدبو. پوست تنش مثل کرباس سیاه بود با جوش های زیاد. لبش کبود بود. وقتی حرف می زد آب دهانش می پاشید در هوا. با صدایش، بخار غلیظی از سرما می پیچید و بوی سیر دهانش حالم را به هم می زد. دندان های سیاه و یک در میانش پلک هایم را سنگین می کرد. دلم می خواست چشمم را روی کابوس صورتش ببندم.م
حرف می زد و بادام می جوید. دانه های بادام را در هوا می پراکند. داشت حالم به هم می خورد. صورتش را برگردانده بود سمت شیشه. می خواست بگوید توجه ای ندارد، اما داشت از شیشه به صورتم نگاه می کرد با کلاه سفید و شال سفید. پاهایم یخ زده بود. نمی دانم از سرما بود یا کابوس با او حرف زدن. دست سفید با لاک های صورتی، داشت روی کاغذها می کوبید. سعی کردم به اکلیل های براق نگاه کنم. باز با صدای بلند مرا صدا کرد. می خواست توجه مرا از لاک های صورتی بگیرد. تلفنم یکریز زنگ می زد. داشتم توی جیب پالتویم دنبال تلفن می گشتم. چشم های درشتش را دوخته بود به حرکت انگشت هایم. مثل گاو زرد نگاهم می کرد. نگاهش یک مهر و بهت توامان داشت. انگار اولین بار بود که به او نگاه می کردم. لب هایش داشت تکان می خورد لابد داشت حرف می زد با دندان های سیاهش. بوی سیگار تندی زیر موهایم خوابیده بود. من اما به او گوش نمی دادم. داشتم به چشم هایش نگاه می کزدم. انگار زنبورهای زردی با هم به سوراخ های گوشم حمله کرده بودند. صدای وزوز همه رویای روزم را پوشاند. چشم هایش میان انگشت های من و تلفن قرمز در حرکت بود. با تعجب صدایم کرد. برگشتم. فقط برای لحظه ای به او خیره شدم.
گفتم "ببخشید "م
بعد بی آنکه نگاهش کنم از آنجا رفتم.م

No comments: