Monday, September 9, 2013

اندوه کالسکه بلاتکلیف





اندوه ِ کالسکه ی بلاتکلیف این طرف و

بیمارستان خون آلود آن طرف ...

چند خیابان فاصله تا تابلوی بوق زدن ممنوع ؟!

باید میانه ی میدان بزایم ...


سگ می لیسد تنم را

و آسفالت سرد

خون د اغ مرا می پوشاند

روبروی خودم ُگر گرفته ام

و سلام تو

بند جفتم را قیچی می کند


دوباره خودم را زاییده ام

اگر

وغ وغ

این نوزاد

بگذارد !


تابستان 82


No comments: